دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمیبینمت
من مبهوت مانده ام
که چگونه این همه زمان را
صبورانه گذرانده ای
من نگاه ملتمسم را
در این واژه ها پر کرده ام که شاید
دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است
و دستهایم بیش از هر زمان دیگر نام تو را قلم می زنند
و در این سایه سار خیال
با زیباترین رنگها چشمهایت را به تصویر می کشم
نگاهت را جادویی می کنم
که شاید با دیدن تصویر چشمهایت جادو شود
نظرات شما عزیزان:
|